دل خوش سیری چند؟؟!

حرفهایی هست برای نگفتن! شاید بهتر است بنویسمشان!

دل خوش سیری چند؟؟!

حرفهایی هست برای نگفتن! شاید بهتر است بنویسمشان!

23.

(صرفاً جهت اطلاع:ماجرای ازدواج از پست شماره 7 شروع می شود.)


نزدیکهای مراسم عروسی بودیم. به پیشنهاد خواهرشوهر برای آتلیه پیش آشنایشان رفتیم. یکی دو تا البومشان را دیدم.عکسهای خوبی بود. البوم ایتالیایی اش را دوست داشتم. بهتر است بگویم ندید بدید بودم!!!

ان زمان من بعد از حدود 5 سال اولین عروس خاندان محسوب میشدم! یعنی یک پنج سالی بود که هیچ مراسمی در خاندان ما برگزار نشده بود. بین نوه های مادربزرگهایم من اولین عروس و اولین مزدوج بودم. همین باعث شده بود که خیلی از این چیزها سر در نیاورم. خیلی حسرت ان روزها به دلم مانده.

البوم ایتالیایی اش توجهم را جلب کرد. اما پدرشوهرم حاضر نشد که برای البوم کمکمان کند. و همین شد که من به خاطر تفاوت قیمت 150 هزار تومانی که البوم ایتالیایی از البوم معمولی گران تر بود نتوانستم عکسهایم را ایتالیایی چاپ کنم!!!!

همیشه حسرتش به دلم مانده. هیچ اتلیه دیگری نرفتیم. چون رضا کلا با رفتن به اتلیه و عکس گرفتن مخالف بود. هزار جور باهاش صحبت کردم تا بالاخره راضی شد. ان هم یک اتلیه ی واقعا درجه سه و چهار که هنوز به عکسهایمان نگاه می کنم حسرتش به دلم می ماند. مخصوصا اینکه البوم خواهرم ایتالیایی چاپ شد و خیلی با مال ما تفاوت دارد. هرگز اهل مقایسه نبودم و نیستم ولی این البوم و عکسهای عروسی چیزی است که هر عروسی دلش می خواهد بهترینش را داشته باشد.

عکسهای ما کلا بیست قطعه عکس بود!! من برای اشانتیون، بین قاب عکس بزرگ و البوم جیبی، البوم کوچک جیبی را انتخاب کردم که تعداد عکسهایمان بیشتر شود. اما بی انصافی نکردند و همان عکسهای داخل البوم را کوچک چاپ کرده بودند!! فقط بیست فیگور و بیست عکس!! فکرش را بکنید!

در حالی که هر اتلیه ای برای انتخاب یک عکس لااقل 4 فیگور را می گیرد. فیگورهای کاملا تکراری و انصافا عکسهای افتضاح. خودمان قشنگ افتاده ایم ولی ترکیب عکسها اصلا قشنگ نیست. بعد از اینکه عکسها را گرفتیم کلی منت سرمان گذاشتند که فایل عکسها را هم به ما دادند. من دیدم ترکیب عکسها قشنگ نیست تو فایل عکسها به دنبال فیگورهای دیگر می گشتم که بدهم چاپ کنند! اما هیچ فیگور دیگری نبود! از هر فیگور سه عکس گرفته بود و کلا بیست فیگور! فقط هم همین عکس ها! نه عکس اسپورت داشتیم نه عکس بله برون، نه عکس پاتخت! هیچی! بیست عکس از کل فرایند عروسیمان! ان هم به سبک عهد دقیانوس!

روز عروسی با انکه به موقع به اتلیه رفتیم ولی خیلی شلوغ بود. یعنی یک برنامه ریزی افتضاح!

هرکار کردم رضا حاضر نشد فیلم عروسی بگیریم! به هزار حرف و هزار ترفند راضی اش کردم که لااقل یکی دوربین به دست از ما فیلم بگیرد. همین شد که کل فیلم عروسی ما یک فیلم بدون مونتاژ و کاملا معمولی است همه اش هم از سر سفره عقد و هنگام دادن هدایا!!

هیچ چیز دیگری ندارد. نه اصلاح داماد، ( که رضا اصلا به ارایشگاه نرفت!!) نه زمان خرید گل، نه زمان امدنش به دنبالم، نه زمان دیدن من، نه در راه! هیچی! فقط زمان هدیه دادن روی سفره عقد ان هم کاملا بدون مونتاژ!!!

خیلی فیلم و البومم به دلم مانده! انقدر که هروقت کسی از البومش حرف میزند یا عروس و دامادی را می بینم که سوار بر ماشین هستند واقعا دلم می سوزد.. نه اینکه برای انها بد بخواهم. دلم برای خودم می سوزد.

هیچ وقت البومم را به کسی نشان ندادم! هرکسی امد و البومم را خواست بهانه ای اوردم که نشانش ندهم! برعکس همه عروسها که تا می روی خانه شان البومشان را می اورند!!

با اینکه هرسال سالگرد ازدواج، میرویم اتلیه اما هرگز خاطره تلخ البوم عروسی از دلم بیرون نمی رود. انگار عقده شده تو دلم...

مخصوصا وقتی یادم می اید که با 150 هزارتومن اضافی می توانستم لااقل بهترش را بگیرم(هرچند کلا در انتخاب اتلیه اشتباه کرده بودم) دلم میسوزد که چرا به حرف رضا گوش دادم و از مادرم قرض نگرفتم! انصافا 150 تومن که چیزی نبود..

به همه ازدواج نکرده ها توصیه می کنم از هر خرجی که میخواهید در عروسیتان کم کنید ولی از اتلیه و عکسهای ماندگار ان شب نگذرید... بهترینش را تهیه کنید.. بهترین را..

نظرات 2 + ارسال نظر
sayeh جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 12:04 ق.ظ

من بودم یه لحظه ام ادامه نمیدادم...مردی که از همون اول و تا داغه پشت ادم نباشه بقیه اش معلومه..البته ببخشیدا

نه عزیزم. "ببخشید" برای چی؟؟ تو نظرت رو گفتی.
شاید من واقعا اشتباه کرده باشم چون خیلی بعد از عروسی هم از دستشون و از دست بی خیالی رضا کشیدم.. ولی خب تو خانواده ما اصلا جالب نبود که من طلاق بگیرم! یعنی اصلا فکر نمی کنم که اگر طلاق گرفته بودم وضعیتم خیلی بهتر میشد!! بعد هم رضا پسر با محبتی بود و هست. هرچند به قول تو واقعا پشت ادمو نمیگیره!

حاج خانم جمعه 24 خرداد‌ماه سال 1392 ساعت 02:35 ب.ظ http://www.manohajim.blogsky.com

ساناز خانم شرمنده میپرسم با آقا رضا سنتی ازدواج کردین؟

اگر سنتی به این معنا که رابطه ی دوستی قبلش نداشتیم نه نداشتیم.
ولی ما همدیگه رو میشناختیم و رضا خودش منو انتخاب کرده بود.. تو پست شماره 7 گفته بودم که چه ماجرایی داشت ازدواجمون.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد