دل خوش سیری چند؟؟!

حرفهایی هست برای نگفتن! شاید بهتر است بنویسمشان!

دل خوش سیری چند؟؟!

حرفهایی هست برای نگفتن! شاید بهتر است بنویسمشان!

14.

(صرفاً جهت اطلاع:ماجرای ازدواج از پست شماره 7 شروع می شود.)

مراسم شب چله مان را که گفته بودم چقدر رویایی برگزار شد؟! رسم ما این است که بعد از مراسم چله در خانه عروس که برای عروس هدیه می آورند، خانواده عروس به خانه داماد می روند و برای داماد هدیه می برند! مثلا به فاصله یک روز..

انها هم، همین رسم را داشتند. روز بعد با وجود همه دلشکستگی هایی که داشتیم هدایایمان را برای داماد برداشتیم و به خانه داماد رفتیم. رضا شلوار خانگی پایش بود و مادرشوهر و پدرشوهرم هم همینطور!

هیچ مراسمی درکار نبود!

هیچ تدارکی ندیده بودند و ما با کل اقوام و خویشان رفته بودیم! قبلش هم خبر داده بودیم که برای این موضوع امشب مزاحمتان می شویم!!

در همان شرایط با همان لباسهای خانگی رضا، هدایایش را دادیم... که یک کاپشن کذایی هم داخل هدایا بود!

مادرم همان سالِ ازدواج من، قبل از ازدواجم به مکه مشرف شده بود و برای دامادهای آینده اش و برای برادرم کاپشن خریده بود.

مادرم جنس شناس خوبی ست. اما انگار اینبار جنس خوبی پیدا نکرده بود..

کاپشن رضا بعد از دو ماه استفاده ترک خورد و معلوم شد که چرم اصل نبوده! البته کاپشن برادرم هم همینطور شد!

مدام مادرشوهرم این موضوع را یاداوری می کرد مخصوصا جلوی مادرم!! کاپشن رضا که بلافاصله ترک برداشت! اصلا جنس خوبی نبود... مادرم هم مدام حالت افسوس به خود می گرفت که بله! کاپشن پسرم هم همینطور شده من تعجب می کنم که چرا اینطور شده! و مادر رضا دوباره جمله ی خودش را تکرار می کرد! آره مال رضا بلافاصله ترک برداشت.. اصلا نماند که بتواند استفاده کند!!


این وسط ها پسر دایی رضا هم ازدواج کرد!

پسردایی اش همسن رضاست. و عروس از من یکی دو سالی کوچکتر بود..

روزی نبود که من خانه رضا باشم و از این عروس حرفی به میان نیاید... مدام صحبتشان این بود که مهریه ی این عروس فقط 14 سکه است ولاغیر!

گفتند و گفتند و گفتند!

خواهرشوهرم مدام از قوانین جدید دولتی برایم می گفت که دولت دیگر مردها را برای مهریه به زندان نمی اندازد و انها را مجبور نمی کند که مهریه های همسرشان را بدهند!!!

و خانم ها الکی مهریه های سنگین می گیرند در حالی که مرد هیچ الزامی به دادن آنها ندارد!!

من هم همیشه می گفتم چه خوب! دیگر از زندانیان مهریه خبری نخواهد بود!!

چندین و چند روز متوالی صحبت ما در خانه آنها حول مهریه ی عروس دایی می چرخید!

در طول عید نوروز خواهرم هم عقد کرد و به جمع متاهلین پیوست. من فقط یک خواهر دارم.

همان که در پست 8 مراسمش را اندکی با مراسم خودم مقایسه کردم!!

بشنوید که در همان مراسم اقوام همسر من هم دعوت بودند و چپ می رفتم و راست می آمدم از گردنی و انگشتری من تجلیل می شد که مال تو بسیار بسیار زیبا تر از گردنی و انگشتری خواهرت است! خیلی قشنگه!!

در حالی که هردو هدیه ی بله برون من بدلی و اتمی بود ( در مراسم بله برون فقط به من انگشتری دادند و یک گردنی و یک پارچه چادری) و مال خواهرم برلیان اصل بود!

قبلا تعریف کرده بودم که انگشتری را به چه نحوی خریداری کردیم دیگر! (پُست8)

بگذریم.

این را میخواستم بگویم که هرگز از مهریه خواهر من صحبتی نمی شد چون خواهرم علاوه بر سکه هایی که مهرش شده بود نصف تمامی دارایی پس از ازدواجشان نیز به نام او شده بود. یعنی پیشاپیش سه دنگ از هر خانه ای که بخرند،نیمی از هر اتومبیلی که بخرند و نیمی از هرچیزی که خریداری شود از آن خواهرم می شد. و این مهریه پیشنهاد خود خانواده داماد بود.. ما بقیه موارد را برای خواهرم نوشتیم و آنها این مورد را اضافه کردند!

اما این مهریه چیزی نبود که بشود سرش بحث کرد!

مهریه ی جالب برای بحث کردن مهریه ی عروس دایی رضا بود که فقط 14 سکه بود دیگر!

و خیلی جالبه که من ده ها روز از مادرشوهرم شنیدم که مهریه ی عروس دایی فلان است و بهمان است و اینها خوشبختی نمی اورد و انها این را فهمیده اند و ما نفهمیدیم! اما تقریبا همین اواخر یعنی چهار سال بعد از آن ماجرا فهمیدم که در قباله ی عروس دایی یک خانه ی 165 متری هم بوده است که بلافاصله دایی رضا به عروسش داده بود و خانه ای که به پسرش داد به نام عروسش شد...

من دیگر  پی اش را نگرفتم اما بعضی وقت ها که باز هم از دَر ِ مقایسه در می ایند با خودم می گویم کاش به رویشان بیاورم مهریه ی عروس دایی را!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد