دل خوش سیری چند؟؟!

حرفهایی هست برای نگفتن! شاید بهتر است بنویسمشان!

دل خوش سیری چند؟؟!

حرفهایی هست برای نگفتن! شاید بهتر است بنویسمشان!

15.

(صرفاً جهت اطلاع:ماجرای ازدواج از پست شماره 7 شروع می شود.)


قرار شد همان تابستان که می آید جشن عقدمان مفصل برگزار شود و برای عروسی یا به ماه عسل برویم و یا یک مهمانی جمع و جورتر بگیریم.

سر همین هم بحث ایجاد شد!

در همان مراسم شب چله ی کذایی در خانه آنها سر این موضوع بحث سنگینی در گرفت! گفته بودم که ما با اینها آشنایی نزدیک داشتیم و تقریبا تمام آداب و رسوممان شبیه هم است اما با هم کنار نمی آمدیم!

آخر برای آنها، چیزی جزو رسم و رسومات به حساب می آمد که به نفعشان باشد! بقیه ی موارد دیگر رسم و رسوم محسوب نمی شدند!

اصرار داشتند که عقد و عروسی را یکی کنیم که عروسمان با لباس سفید وارد خانه ما شود!

خانواده ما هم می گفتند این به شرطی بود که شما عروستان را با آبرو و عزت عقد می کردید و مراسمکی برای معرفی عروستان می گرفتید! نمی شود که دو سه سال بدون هیچ مراسمی و هیچ معرفی ای دختر ما با پسر شما در مجالس حضور پیدا کند! ( آخر آن عقدی که ما گرفتیم که بالاخره در منزل عاقد ما را عقد کرد فقط در حد حضور خاله ها و عموها بود و پدرم اصرار داشت که باید دختر مرا به عنوان عروستان به همه خانواده معرفی کنید و مهمانهای شهرستان هم از ازدواج اینها باخبر شوند.) ولی خب... آبمان با هم به یک جو نمی رفت!!

نمیدانم چه سرّی بود که همه ی مراسماتی که به من تعلق داشت باید یک بحث و جدلی سرش ایجاد می شد...

نظرات 2 + ارسال نظر
نسرین سه‌شنبه 13 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 02:02 ب.ظ http://clhk .blogfa.com

سلام عزیزم
سلام عزیزم

امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی

قرآنش نگهدارتان، آینه اش روشنایی زندگیتان

سکه اش برکت عمرتان،سبزیش طراوت و شادابی دلتان

ماهی اش شوق ادامه زندگیتان را به شما هدیه دهد

سیزده بدر مبارک . . .[گل]

سلامت باشی گلم. همچنین برای تو

sayeh یکشنبه 18 فروردین‌ماه سال 1392 ساعت 04:22 ب.ظ http://www.kafehh.blogfa.com

نمی خواید بقیه اشو بنویسید؟

سلام عزیزم. چرا دیگه! امروز اومدم بقیه شو بنویسم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد