دل خوش سیری چند؟؟!

حرفهایی هست برای نگفتن! شاید بهتر است بنویسمشان!

دل خوش سیری چند؟؟!

حرفهایی هست برای نگفتن! شاید بهتر است بنویسمشان!

3.


رضا رفت ماموریت..

ماجرای من و پدرشوهر تقریبا تموم شده اعلام شد چون ما رو ناهار دعوت کردن و منم مثل یک بزرگوار اصلا به روی خودم نیووردم چی شده و رفتم خونه شون و به پدر شوهر سلام کردم و دست دادم و خیلی طبیعی بودم! نمیدونم پدرشوهر ته دلش چی بود ولی من طبیعی برخورد کردم.

اما هنوزم از برخورد رضا که خیلی راحت روز اول بعد از ماجرا با نی نی رفت خونه شون ناراحت و دلخورم..

ولش کن اصلا.. هرچی بهش فکر می کنم بیشتر دلخور میشم برای همین بهتره بهش فکر نکنم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد